به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در نشست فلسفه اسلامی و زبان فارسی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالبات فرهنگی برگزار شد، ابتدا با اشاره به اینکه برخلاف اینکه امروز به عربی نویسی شهره هستیم، عربی نویس نبوده ایم، گفت: در مقدمه دانشنامه علایی عنوان کرده ام که این فهم، فهم نادرستی است که با رساله التفهیم ابوریحان و دانشنامه علایی ابن سینا، فارسی نویسی ما شروع میشود. بلکه در واقع این دوران بسط فارسی نویسی است و نه آغاز آن. به طوری که سهروردی و باباافضل هر کدام ۱۳ رساله در فارسی نویسی دارند. من معتقدم که دقیقا پایان بنی امیه آغاز پارسی نویسی ما است؛ یعنی به نظر می رسد که ما اگر دوره سامانیان را مهم بدانیم و شاید بتوانیم بگوئیم که با ظهور صفاریان این تلقی شکل می گیرد و با سامانیان، پارسی نویسی بسط پیدا می کند.
وی افزود: من در نظریه استاد زرین کوب که معتقد است ۲۰۰ سال به لحاظ علمی سکوت کرده ایم، شک دارم. گرچه ما بعد هم به عرب پشت کردیم. در مقابل تازی نویسی، ما حجم بسیاری پارسی نویسی داریم. یعنی تا سال ۱۴۲۰ همان سال نوشتن دانشنامه علایی راه درازی است و در این مدت کتابهای به زبان فارسی زیادی داریم. تصورم این است که در زمانی که مأمون پیروز میشود، ایرانیان هستند که مرکز امپراتوری خلافت اسلامی را از حوزه عرب، به خراسان بزرگ منتقل می کنند. این واقعه بزرگی است، حقیقت این است که مامون در درون تفکر ایرانی است و جالب این است که برای مامون مکتب مرو به میزانی که اهمیت دارد مکتب بغداد اهمیت ندارد. ما به واسطه رابطه مامون با امام رضا(ع) او را خوب نمی شناسیم. در صورتی که او نقش برجسته ای در شروع حکمت ایرانی و مغانی داشته است و در آن زمان، ایرانیان خیزش بلندی را برای استقلال فکری و سیاسی آغاز کردند.
پورحسن یادآور شد: ما نقش اسماعیلیه را هم بسیار کمرنگ می بینیم در صورتی که اینها حکیمان اصیل و خالص ایرانی هستند و از نقش بزرگ آنها در استقلال سیاسی ایران و هویت ایرانی غفلت می کنیم. آنچه که من خوانده ام اینگونه است که ناصر خسرو از حوزه عرب مایوس می شود و تا مصر می رود و... اما در ایران تمام آثار حکمی ناصرخسرو به زبان فارسی است که متاسفانه ما آنها را درس نمی دهیم. دانشجو هم می گوید چرا ما فارسی نمی خوانیم؟ همچنین مکتب خراسان ما اصلا یونانی زده و اصلا عربی زده نیست. رساله النور بایزید فارسی است. تمام مکتب خراسان به فارسی می نوشتند و نکته بسیار مهم این است که فکر می کنیم که هیچ کدام از آنها در حکمت ما قرار ندارد. اتفاقا برعکس اصلا اینها یونانی زده نیستند و جالب این است که اینها دائما واژه هستی را در مقابل واژه پر ابهام وجود به کار می برند.
وی افزود: در تمام آثار باباافضل و ناصرخسرو واژه «هستی» وجود دارد، همانطور که در دانشنامه علایی ابن سینا مطرح میشود. ما در دوره سلجوقی آثار شکوهمند فارسی داریم. ملک شاه بسط حکومت سلجوقی است. سیرالملوک به فارسی و شاهکار زبان پارسی است. در دوره ابن سینا یا توسط وی یا با نظارت وی آثار بسیار ترجمه و نوشته شد. اینها مقدماتی بود برای این که ببینیم نسبت زبان فارسی و فلسفه چیست. این نسبت عملا از سامانیان آغاز میشود. ما دو تلقی از دوره سامانیان داریم؛ یکی اینکه این دوره، دوره طلایی ما است و سامانیان همت زیادی برای برگشتن به هویت ایرانی کرده اند. دیگر اینکه چرا سامانیان به دستور خلافت بغداد به سرکوبی آل زیار و علویان پرداخته اند. اما من فکر می کنم که وقتی ما از رودکی این شعر معروف را درباره بازگشت امیر سامانی می شنویم، این آغاز طلیعه درخشان تلألو زبان فارسی است. (بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی) ریچارد فرای می گوید: رودکی سهم بزرگی در انتقال و برساختن فکر جدید و هویت بخشی در ایران داشت. تقریبا می توان گفت با رودکی این مسئله شروع می شود و اما به واسطه سایه فردوسی، ما از رودکی غافل مانده ایم. سامانیان علاقه و دلدادگی فراوانی به زبان فارسی داشتند.
استاد دانشگاه علامه یادآور شد: ابن مقفع می آورد که در ابتدا سامانیان در مقابل عربی به زبان فارسی می پردازند. پس این نکته چندان درست نیست که زبان پارسی صرفا به معنای شعر است و هیچ حکمتی در آن نیست، بلکه ریشه های حکمتی در آن بسیار فراوان است. تلقی من این است که باید یک بار دیگر تاریخ پارسی نویسی را در میان حکیمان و فیلسوفان بخوانیم. سال ۱۳۲ در خراسان و نیشابور به آفرید در پایان دوره امویان، پیروان خود را هفت نماز به زبان فارسی مقرر داشت و کتابی به فارسی تالیف کرد. او به زبان فارسی می اندیشد و می نویسد.
وی در ادامه بعد از ذکر برخی از موارد تاریخی در این دوره از فارسی نویسی گفت: اما ویژگی های این زبان چیست؟ اول ایجاز و اختصار است. مثلا دانشنامه علایی را اگر توجه کنیم به شدت مختصرگویی دارد. دوم تکرار است و اصلا تکرار را عیب نمی دانستند. سوم کوتاهی جملات و چهارم کم بودن کلمات عربی در آنهاست. استعمال قید ظرف اندر به جای در و بکارگیری فعل در اکثر جملات از ویژگی های این زبان است. به کارگیری واژه های دقیق قدیمی فارسی به جای فارسی های که به جای آنها نشسته اند و...
وی در ادامه با اشاره به مقاله ملک الشعرای بهار درباره ویژگی های زبان پارسی گفت: ملک الشعرا ۱۴ ملاک می آورد که برای شناختن زبان فارسی به کار می آید. ابن سینا هم همین گونه است؛ تقریبا ابن سینا به جای واژه های مهم عربی واژه های فارسی را گزینش کرده است. از جمله این واژه ها «هست و هستی و...» می باشد. در زمانی که در زمان سامانیان تفسیر طبری را می خواستند به فارسی ترجمه کنند با آنها مخالفت می شود و امیر سامانی از علما فتوا می گیرد که مشکلی ندارد. یعنی سیطره این باور که زبان عربی، زبان دین است تا حدی زیاد بود که امیر سامانی که همه قدرت را در دست داشت برای ترجمه باید فتوا بگیرد. برخلاف تصور ما تا دوره صفویه گسترش زبان فارسی را حتی در مکتب شیراز داریم. جالب این است که با ظهور صفویان تقویت زبان فارسی افول کرد و از همه رساله های میرداماد تنها یکی است که به فارسی نوشته شده است. از این حیث قابل توجه است که چرا ما در دوره صفویه برگشتیم.
پورحسن با اشاره به دانشنامه علایی و ابن سینا ادامه داد: شاید مهمترین رساله ابن سینا، الانصاف باشد. ابن سینا در آنجا می گوید که من در بسیاری از مسائل (۲۵ هزار)میان شرقیان و غربیان داوری کرده ام و در بسیاری از داوری ها حق را به مشرقیان داده ام. یا در جایی دیگر می گوید که من هیچ دلدادگی ای به حکمت یونانی ندارم و کسانی که بر آنها تکیه می کنند از عمقی برخوردار نیستند. ابن سینا را هم باید جوری دیگری بخوانیم. آثار مشایی ابن سینا در همدان و آثار غیرمشایی او در اصفهان تدوین شده است و در واقع اصفهان مرکز حکمت و فارسی بوده است. یادمان باشد که وی زمانی که دانشنامه علایی را می نویسد در آخر عمرش قرار دارد و ابن سینای غیر مشایی است. انوری یکی از افرادی است که به شدت تحت تاثیر ابن سیناست. در آن زمان هرکسی حتی سهروردی که می خواهد فیلسوف شود به اصفهان باید برود.
وی در ادامه با اشاره به اینکه ابن سینا چه دغدغه ای برای نوشتن دانشنامه دارد و اینکه ابن سینا سه دسته واژه فارسی برای حکمت بکار می برد، گفت: دسته اول واژگانی است که هنوز هم موجود هستند و استفاده می شوند و ایشان آنها را احیا می کند. دسته دوم واژگانی است که فقط مورد توجه حاکمان و عالمان هستند( مانند کنش، توانش و...) و دسته سوم واژگانی هستند که ابن سینا ابداع می کند و تا پایان مکتب شیراز استفاده میشود (مانند هست بودن، به خویش ایستادن و...). بر خلاف محسن مهدی، که بزرگترین فارابی شناس است، من معتقد نیستم که الحروف شرح مقولات یا مابعدالطبیعه است. محسن مهدی می گوید که شرح مقولات نیست بلکه شرح مابعدالطبیعه است من معتقدم وی باید به سنت اسلامی توجه بیشتری می کرد.
وی یادآور شد: به نظرم ناصرخسرو واژه های زیادی را از ابن سینا گرفته است. همچنین اینکه در سال ۴۲۰ ابوریحان به همراه ابن سینا به فارسی رو می آورند اتفاقی نیست. یعنی هم در علم و هم در فلسفه به فارسی پرداخته شده است و هم در رشته های دیگر، چرا که ابوریحان یک مورخ بزرگ و در عین حال جغرافیدان بزرگ بوده است و به همراه ابن سینا توجه دقیق و عمیق به میراث زبان فارسی دارد. جالب است که کتاب التفهیم به زبان عربی نوشته میشود، اما در سال ۴۲۰ خود ابوریحان آن را به زبان فارسی درآوره است. در تمام التفهیم حتی کمتر از دانشنامه علایی واژه های عربی بکار رفته است. ابوریحان ترجیح می دهد که حداکثر ۵ درصد از واژه های تازی استفاده کند.
وی همچنین با اشاره به این که وقتی می گوییم زبان فارسی و فلسفه اسلامی، از این به بعد باید دروه اول تصوف، مکتب خراسان، دوره عرفان ما را تا زمان سید حیدر دوره حکمت ما را همه اینها را باید با هم ببینیم. می خواهم عنوان کنم که پا به پای زبان عربی کتابهای فارسی به زبان حکمت را شاهدیم. این نشان می دهد که ما باید یک بار دیگر تاریخ حکمت و زبان فارسی را بخوانیم.
نظر شما